طـرح پـیـشنـهـادی
برای ایجاد همآهنگی و اتحاد میان منسوبین جریان دموکراتیک نوین
افغانستان
مـقـدمـه:
طرح پیشنهادی ذیل از طرف “کمیتۀ مبارزه برای ایجاد همآهنگی و اتحاد میان منسوبین جریان دموکراتیک نوین افغانستان” برای تمامی نیروها و شخصیتهای منسوب به جریان دموکراتیک نوین افغانستان در داخل کشور و همچنان در خارج از کشور ارائه میگردد. “کمیته” امیدوار است که این طرح به زودترین فرصت ممکنه پاسخ مثبت نیروها و شخصیتهای از قبل فعال و دارای مواضع دموکراتیک نوین اصولی و مثبت را دریافت نماید تا بتوانیم همهباهم برای تعمیق و گسترش هرچه بیشتر همآهنگی و اتحاد میان منسوبین جریان دموکراتیک نوین افغانستان در داخل کشور و همچنان در خارج از کشور کاروپیکار نماییم.
وضعیت گذشته و کنونی جریان دموکراتیک نوین افغانستان
سالهای سال است که ایجاد همآهنگی و اتحاد میان نیروها و شخصیتهای منسوب به جریان دموکراتیک نوین افغانستان بر مبنای یک خط اصولی دموکراتیک نوین یکی از ضرورتهای مبارزاتی اساسی همۀ این نیروها و شخصیتها و مهمتر از آن یک نیاز مهم مبارزاتی جامعۀ ما است.
در واقع این ضرورت مبارزاتی اساسی از همان زمانی که جریان رسماً در وجود گـروههـا و سازمانهای متعدد به بخشهای مختلف و جدا از هم تقسیم گردید عرض وجود نموده و تا حال همچنان خود را قویاً نشان میدهد. در قدم اول باید خاطر نشان ساخت که اختلافات فکری و سیاسی واقعی در میان نیروها و شخصیتهای مختلف منسوب به جریان در عرصههای مبارزاتی داخلی و بینالمللی باعث ایجاد این پراگندگی و تشتت و دوام آن گردیده است.
اما در عین حال باید پذیرفت که سکتاریزم مبتنی بر خودخواهیها، خودمحوربینیها و منفعتپرستیهای شخصی و گروهی خرده بورژوایی و روشنفکرانه و بدتر از آن شوونیزم و تنگنظری ملیتی و قومی در ایجاد، گسترش و دوام پراگندگی و تشتت مذکور نیز سهم داشته است. برعلاوه، توطئههای گوناگون دشمنان داخلی و خارجی، منجمله عناصر نفوذی جاسازی شده در درون جریان از طرف دشمنان را نیز نباید کلاً نادیده گرفت. مجموعۀ این عوامل باعث گردید جریان دموکراتیک نوین کشور، کـه بـرای مـدت کوتاهی در دهۀ چهل خورشیدی به بزرگترین جنبش سیاسی کثیرالملیتی کشور مبدل گردیده بود، به آنچنان وضعیت پراگنده و متشتتی مبتلا گردد که حتی ضرورت مبارزه و مقاومت اصولی متحدانۀ تمامی بخشهای جریان علیه رژیم کودتایی مزدور و متجاوزین و اشغالگران سوسیالامپریالیست شوروی نیز نتوانست نفاق و شقاق میان بخـشهای مختلف آن را از میان ببرد و اتحاد اصولی میان آنها را تأمین نماید. گرچه با عرض وجود این ضرورت در سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ خورشیدی یک جنبش وحدتطلبانه در میان بخشهای گوناگون جریان به راه افتاد و پیش رفت که حاصل آن وحدت دستهها و شخصیتهای گوناگون در چند سازمان رزمنده و مقاومتگر وسیع بود و به این ترتیب پراگندگی و تشتت سرتاسری قبلی نسبتاً از میان رفت. اما از جانب دیگر این وحدتها بر مبنای انحرافات فکری و سیاسی جدیداً به وجود آمده و یا تعمیق و گسترش انحرافات قبلی، فاصلههای فکری و سیاسی میان سازمانهای جدیداً تشکیل شده را عمق و گسترش بیشتری بخشید و به نوبۀ خود به مانعی بر سر راه اتحاد عمومی اصولی مجدد جریان مبدل گردید.
مواجهه با سرکوبگریهای قتلعامکنندۀ سوسیالامپریالیزم شوروی و مزدوران کودتاگر آن، که باعث جانباختن و اسیر شدن صدها تن از رهبران و کادرهای رهبریکننده و دهها هزار از فعالین و صفوف رزمندۀ بخشهای مختلف جریان گردید، نیز به نوبۀ خود باعث ناتوانی مجموعۀ منسوبین جریان در رفع پراگندگی و تشتت و حتی تحکیم و گسترش بیشتر پراگندگی و تشتت مذکور گردید.
با وجود تمامی این مسایل و مشکلات، سازمانها و دستههای مختلف منشاء گرفته از جریان دموکراتیک نوین افغانستان، در واقع با تمام قوت و توان شان در مبارزه علیه رژیم کودتای هفت ثور و جنگ مقاومت ضد سوسیالامپریالیزم شوروی و رژیم دستنشاندۀ اشغالگران سهم گرفتند و قربانیهای بیهمتایی را متحمل گشتند. علیرغم شکل عمدتاً نادرست شرکت در آن مبارزه و مقاومت و جنبههای منفی دیگری، شرکت مذکور از لحاظ تاریخی یک نقطۀ قوت مجموعۀ جریان دموکراتیک نوین افغانستان را تشکیل میدهد و جا دارد که همۀ منسوبین جریان ما به آن افتخار نمایند. در عینحال باید از جنبههای منفی آن، در درجۀ اول از تسلیمطلبیهای معین ملی در قبال دشمن عمده و همچنان تسلیمطلبیهای طبقاتی در قبال دشمنان غیر عمدۀ آن زمان، بیاموزند و با گسست اصولی از آن جنبهها راه مبارزاتی اصولی را جانبازانه ادامه دهند.
این درسآموزی امری بود که بخشهاای از منسوبین جریان ما با فرازونشیب و پیچوخمهای آن دستوپنجه نرم کردند و با انتقاد سازنده از خود راه اصولی دموکراتیک نوین و مبارزه علیه عوامل پراگندگیها و تشتت جریان، به خاطر اتحاد اصولی مجدد جریان، را در پیش گرفتند و یکبار دیگر خود را در خط اولیۀ جریان قرار دادند. خط اولیۀ جریان در دهۀ چهل خورشیدی نه تنها به عنوان خط مؤسس جریان خود را تثبیت نموده بود، بلکه در عینحال خطی در خدمت به اتحاد جریان و حفظ آن نیز بود. اتخاذ مجدد این خط توسط بخشهای مذکور یکبار دیگر جریان ما را در مسیر اصولیت، رفع پراگندگی و تشتت و تأمین اتحاد قرار داد. ولی بخشهای دیگری از جریان، کماکان روی سکتاریزم محفلی و گروهی و “افتخـارات” گذشتۀ شان از لحاظ سیاسی و تشکیلاتی لم دادند و بیشتر از پیش در سراشیب سقوط به تسلیمطلبی و انحلالطلبی ملی و طبقاتی قرار گرفتند و عاقبت تا حد زیادی هویت سیاسی و تشکیلاتی شان را در زمان رویکار آمدن دولت اسلامی جهادیها و امارت اسلامی طالبان از دست دادند.
با بروز حادثۀ یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ در ایالات متحدۀ امریکا، که امپریالیستهای امریکایی و متحدین شان از آن به مثابۀ بهانهای برای تجاوز و لشکرکشی بر افغانستان و اشغال آن استفاده کردند، کشور ما یک بار دیگر استقلال نیمه مستعمراتی خود را از دست داد. بخشهای تسلیمطلب و انحلالطلب فوقالذکر در مسیر “تلاش” برای دستیابی جایگاهی در خوان پر خون رژیم دستنشانده و خدمت به اشغالگران امپریالیست در شکلدهی رژیم دستنشاندۀ سهم گرفتند و سالهایسال از “مزایای” این “تلاش” تسلیمطلبانه و انحلالطلبانه بهرهمند گشتند و هنوز بخشاً بهره میبرند.
از جانب دیگر مبارزات بخشهای اصولی جریان علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشانده بنا به علل و عوامل گوناگون کشوری، منطقهیی و بینالمللی، منجمله تسلیمی و تسلیمیطلبی ملی بخشهاای از منسوبین سابق جریان دموکراتیک نوین در قبال اشغالگران و رژیم، هنوز نتوانسته است تکامل بیشتری از یک سلسله مبارزات صرفاً سیاسی داشته باشد. اما همین مبارزات که توأم با مبارزه علیه تسلیمیها و تسلیمطلبان درون جریان ما به راه افتاده و پیش برده میشود، به عنوان یکی از عوامل مؤثر در فاصله گرفتن بخشهاای از تسلیمشدهها و تسلیمطلبان قبلی درون جریان از مواضع قبلی شان نقش مهمی بازی نموده است. گرچه این فاصله گرفتنها از مواضع تسلیمی و تسلیمطلبی قبلی شان هنوز با تزلزل، نوسان و عدم قاطعیت همراه است، اما در هر حال، حداقل نشاندهندۀ آغاز فروپاشی برج و باروی تسلیمی و تسلیمطلبی بخشهای مذکور بوده و باید جداً مورد توجه قرار گیرد، تشویق و تشجیع گردد و به خاطر قرار گـرفتن قاطع در مسیر مبارزاتی اصولی مورد معاونت و یاری قرار گیرد.
برعلاوه بعضی از منفردین پراگندۀ جریان نیز بنا به علل و عوامل گوناگون عینی و ذهنی به تدریج از بیحالی و رخوت مبارزاتی ناشی از ضربات و شکستهای سهمناکِ گذشته و یا توهمات سیاسی در قبال اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی بـیـرون مـیآیـنـد و در جستوجوی راههای مبارزاتی و فعالیت سیاسی قرار میگیرند.
“کمیتۀ مبارزه برای ایجاد همآهنگی و اتحاد میان منسوبین جریان دموکرتیک نوین افغانستان”
با توجه به تمامی مطالب متذکره در فوق است که”کمیتۀ مبارزه برای ایجاد همآهنگی و اتحاد میان منسوبین جریان دموکراتیک نوین افغانستان” به خاطر پاسخدهی اصولی به ضرورت ایجاد همآهنگی و اتحاد میان نیروها و شخصیتهای منسوب به جریان دموکراتیک نوین افغانستان بر مبنای یک خط اصولی دموکراتیک نوین تشکیل گردیده است. مهمترین وظایف “کمیته” عبارت اند از:
۱– “کمیته” پیگیرانه تلاش خواهد کرد که نظرات و پیشنهادات مشخص خود در مورد چگونگی ایجاد همآهنگی و اتحاد میان نیروها و شخصیتهای مـنـفـردِ مـنـسـوب بـه جـریـان دموکراتیک نوین کشور را در نشریهای به نام “دموکراسی نوین”؛ مطرح نمـایـد.
۲– “کمیته” وظیفۀ خود میداند که نظرات و پیشنهادات نیروها و همچنان شخصیتهای منفرد دموکراتیک نوین کشور در مورد ضرورت و چگونگی ایجاد همآهنگی و اتحاد میان منسوبین “جریان” را نیز در نشریۀ “دموکراسی نوین” به مسئولیت خودشان انعکاس دهد. در عینحال “کمیته” وظیفۀ خود میداند که در مورد نظرات و پیشنهادات آنها به صورت صریح و روشن ابراز نظر نماید.
۳– ناگفته پیداست که بحث و تبادل نظر عمومی جریانی در مورد این موضوع مهم و حیاتی نمیتواند- و نباید- صرفاً در صفحات نشریۀ “دموکراسی نوین” انعکاس داده شود؛ بلکه میتواند- و باید- مباحثات و گفتگوهای درونی میان بخشهای مختلف جریان را نیز در بر بگیرد. این مباحثات و گفتگوها میتواند- و باید- در صفحات جزوات جداگانۀ درونی انعکاس داده شود. “کمیته” وظیفۀ خود میداند که در زمینهسازی برای برگذاری چنین مباحثات و گفتگوها و تدوین و انتشار جزوات درونی مربوطه با تمام قوت و توان مددرسان باشد.
۴– ناگفته پیداست که جروبحثهای صرف نمیتواند حلال تمامی مشکلات و ایجاد همآهنگی و اتحاد میان بخشهای مختلف جریان باشد، بلکه علاوه بر آن باید فضای مساعد برای همکاریهای عملی مبارزاتی مشترکِ اصولی و ممکن میان بخشهای مختلف به وجود بیاید و عمق و گسترش یابد. این همکاریهای مبارزاتی مشترک میتواند عرصههای اصولی مختلف مبارزاتی را در مسیر تعمیق و گسترش روزافزون در برگیرد.
به این ترتیب یک فضای دموکراتیک نوین گفتگو و مباحثۀ متقابل بیرونی و درونی و همکاریهای مبارزاتی مشترک اصولی و ممکن میان نیروها و شخصیتهای مختلف جریان دموکراتیک نوین کشور به وجود میآید.
این فضای دموکراتیک نوین مباحثه و همکاریهای عملی مبارزاتی باید امر ایجاد همآهنگی و اتحاد میان نیروها و شخصیتهای مربوط به جریان را به پیش سوق دهد و به فرجام اصولی سازنده و مؤفقانه برساند.
هـمآهـنـگی و اتـحـاد مـورد نـیـاز کـنـونـی
مسلم است که امر همآهنگی و اتحاد میان نیروها و شخصیتهای مختلف جریان دموکراتیک نوین کشور، نه در زمان اوج شگوفایی اولیه و زودگذر “جریان” در دهۀ چهل خورشیدی یک انسجام و وحدت ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی سازمانی یا حزبی واحد بود و نه همآهنگی و اتحاد مورد خواست کنونی میان بخشهای مختلف جریان را میتوان به صورت یک انسجام و وحدت سازمانی یا حزبی واحد مطرح نمود، بلکه باید به صورت یک همآهنگی و اتحاد وسیع جریانی روشنفکری و تودهیی عنوان نمود.
در عینحال همآهنگی و اتحاد مورد نیاز کنونی نمیتواند- و نباید- تکرار موبهموی همآهنگی و اتحاد دهۀ چهل خورشیدی باشد، بلکه لازم است که از یک جانب این همآهنگی و اتحاد باید روی همان استقامت خطی اولیۀ جریان استوار گردد و از جانب دیگر کمیها و کاستیها و جهتگیریهای نادرست آن همآهنگی و اتحاد مرفوع گردد و به جای آن موضعگیریها و جهتگیریهای اصولی و درست در پیش گرفته شود.
در عینحال تأمین انسجام و وحدت فکری، سیاسی و تشکیلاتی میان بخشهـای معـینی از نیروها و شخصیتهای مختلف دموکراتیک نوین کشور در هر مرحله از پروسۀ پیشرفت وظایف و مسئولیتهای “کمیتۀ مبارزه برای ایجاد همآهنگی و اتحاد میان منسوبین جریان دموکراتیک نوین افغانستان” میتواند رویدست گرفته شود. ولی برنامهریزی و اجرای این وظایف بخشی از مسئولیت این “کمیته” محسوب نمیگردد.
با وجود این، همآهنگی و اتحاد جریانی مورد نیاز و خواست کنونی نمیتواند- و نباید- غیر از یک همآهنگی و اتحاد جریانی دموکراتیک نوین چیز دیگری باشد. در شرایط کنونی کشور و با توجه به سوابق مثبت و منفی نیروها و شخصیتهای کنونی منسوب به جریان دموکراتیک نوین کشور، مهمترین مشخصات جریان دموکراتیک نوین افغانستان باید قرار ذیل باشد:
یک — از آن جایی که افغانستان تحت اشغال امپریالیستی به رهبری امپریالیستهای امریکایی قرار دارد و حاکمیت پوشالی یک رژیم دستنشاندۀ اشغالگران امپریالیست، مرکب از نمایندگان ملاکان و سرمایهداران دلال، به عنوان حکومت مرکزی، بر آن اعمال میگردد و در عینحال اشغالگران مرتجع داعشی نیز در آن حضور دارند، یک جامعۀ مستعمره- نیمه فیودال است. لذا:
الف — دشمنان عمدۀ کنونی کشور و مردمان کشور اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشاندۀ آنها و اشغالگران مرتجع داعشی است.
ب — تضاد ملی مردمان مختلف کشور با اشغالگران امپریالیست و رژِیم دستنشاندۀ آنها و اشغالگران مرتجع داعشی تضاد عمدۀ کنونی در کشور است.
پ — وظیفۀ عمدۀ مبارزاتی کنونی مردمان کشور غیر از مبارزه و مقاومت ملی علیه این دشمنان عمدۀ کشور و مردمان کشور چیز دیگری بوده نمیتواند.
بنابرین مشخصۀ عمده و درجه اول کنونی مبارزات دموکراتیک نوین در افغانستان، مبارزه و مقاومت همه جانبه و گسترده، بر محور مبارزه و مقاومت قهری، علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشاندۀ آنها و اشغالگران مرتجع داعشی در کشور است.
بدین جهت نیروها و شخصیتهای قبلاً منسوب به جریان دموکراتیک نوین کشور، که در گودال تسلیمی و تسلیمطلبی در قبال اشغالگران و رژیم سقوط کرده اند و در حال حاضر به مبارزه و مقاومت علیه دشمنان عمدۀ کشور و مردمان کشور باور ندارند و به آن عمل نمیکنند، نمیتوانند برخی از نیروها و شخصیتهای دموکراتیک نوین و منسوبین برحال کنونی جریان دموکراتیک نوین در افغانستان محسوب گردند.
دو — در تابعیت از وظیفۀ کنونی عمدۀ مبارزاتی یعـنی مبـارزه و مقاومت ملی همه جانبه علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشاندۀ آنها و اشغالگران مرتجع داعشی، مبارزه و مقاومت دموکراتیک نوین علیه دموکراسی قلابی تحمیلی اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی، استبداد قرون وسطایی داعشیان و سپس استبداد امارتی طالبان قرار دارد. برای همه نیروها و شخصیتهای مربوط به “جریـان دمـوکـراتیک نـویـن”، ایـن مـبـارزه
و مقاومـت دموکراتیک فقط و فقط میتواند یک مبارزه و مقاومت دموکراتیک نوین باشـد. بـرای ایـن نـیـروهــا و شخصیتها، مبارزه و مقاومت به اصطلاح دموکراتیک تیپ کهن نه تنها تسلیمطلبی طبقاتی در قبال دموکراسی قلابی تحمیلی رژیم دستنشانده را در بر دارد بلکه فراتر از آن به مفهوم تسلیمطلبی ملی در قبال اشغالگران امپریالیست نیز هست.
برعلاوه مبارزه علیه استبداد امارتی طالبان، به عنوان یک وظیفۀ دموکراتیک غیرعمدۀ کنونی، در تابعیت از مبارزه و مقاومت علیه دموکراسی قلابی رژیم پوشالی و استبداد قرون وسطایی داعشیان نیز بخش مهمی از مبارزه برای دموکراسی نوین را تشکیل میدهد که به فراموشی سپردن آن تسلیمطلبی طبقاتی در قبال مقاومت ارتجاعـی و قسمـی طالبان را در بر دارد.
بنابرین در قدم اول درغلطیدن به بازیهای انتخاباتی رژیم دستنشانده، تشکیل احزاب و سازمانهای سیاسی به اصطلاح قانونی بر مبنای متابعت از قانون اساسی رژیم پوشالی و سقوط در گودال پارلمانتاریزم، چیزی جز تسلیمطلبی ملی و طبقاتی در قبال اشغالگران و رژیم را دربر ندارد و اساساً تائید “دموکراسی” قلابی و تحمیلی اشغالگران امپریالیست محسوب میگردد.
در عینحال عمده بودن تضاد ملی علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی و اشغالگران مرتجع داعشی نمیتواند- و نباید- به مفهوم نادیده گرفتن کامل مبارزات دموکراتیک نوین علیه استبداد ضد دموکراتیک مقاومت ارتجاعی جاری طالبان علیه دشمنان عمدۀ کشور و مردمان کشور باشد، بلکه لازم است که در متابعت از مبارزه و مقاومت علیه اشغالگران امپریالیست، رژیم پوشالی و مرتجعین اشغالگر داعشی و در خدمت به آن مورد توجه قرار بگیرد و پیش برده شود.
سه — دموکراسی نوین، دموکراسی برای اکثریت عظیم تودههای زحمتکش مردم یعنی کارگران، و دهقانان و در مجموع اقشار و طبقات زحمتکش جامعه است و در ضدیت با “دموکراسی” برای اقلیت ناچیز ملاکان و سرمایهداران دلال قرار دارد. حقیقت انکارناپذیر این است که دموکراسی مفهوم طبقاتی دارد و نمیتواند- و نباید- در ماوراء طبقات و بافت طبقاتی جامعه به جستجوی آن پرداخت. بنابرین دموکراسی برای اقلیت ناچیز ملاکان و سرمایهداران دلالِ وطنفروش و خاین ملی، که خصیصۀ ذاتی “دموکراسی” رژیم است، فقط میتواند استبداد پوشیده بالای اقشار و طبقات زحمتکش و اقشار و طبقات میانی کشور محسوب گردد و باید قاطعانه علیه آن مبارزه و مقاومت صورت بگیرد. ناگفته روشن است که استبداد بینقاب قرون وسطایی داعشیان باید قاطعانه آماج مبارزات و مقاومتهای همه جانبه بر محور مبارزات و مقاومتهای قهری نیروها و شـخـصیـتهـای دموکراتیک نوین کشور قرار بگیرد. در عینحال استبداد به اصطلاح «ملاشاهی امارت اسلامیطالبان» نه تنها اسـتـبـداد قـشـر ملایان و طالبان متحجر، به عنوان نمایندگان سیاسی قشری از ملاکان و سرمایهداران دلال، بر زحمتکشان کشور بلکه استبداد آنها حتی بر اقشار و طبقات استثمارگر در جامعه را نیز در بر دارد. با وجود این، مبارزه علیه استبداد طالبانی علیرغم آن که قطعاً نمیتواند تعطیل بردار باشد، باید در تابعیت از وظیفۀ عمدۀ مبارزاتی کنونی پیش برده شود و مقدم بر مبارزه و مقاومت علیه دموکراسی قلابی تحمیلی رژیم پوشالی و حتی برابر با آن تلقی نگردد، بلکه باید در تابعیت از آن مبارزه به راه انداخته شود و در تابعیت از آن به پیش هدایت گردد.
چهار — جامعۀ افغانستان یک جامعۀ کثیرالملیتی است. تاریخ افغانستان با نام و قلمرو کنونی، تاریخ سلطۀ مستقیم و غیر مستقیم استعمارگران و امپریالیستها و در عینحال تاریخ سلطۀ شوونیستی طبقات حاکمۀ پشتون بر سایر اقوام و ملیتهای کشور است. در واقع سلطۀ شوونیستی طبقات حاکمۀ پشتون بر اقوام و ملیتهای تحت ستم افغانستان، که باعث به وجود آمدن ستم ملیتی پشتونها بر سایر اقوام و ملیتهای کشور گردیده، با ستم ملی استعماری و امپریالیستی همزاد و همسرنوشت است. در واقع ستمملی استعماری و امپریالیستی از یک جانب و ستم ملیتی شوونیستی از جانب دیگر لازم و ملزوم همدیگر هستند. در عینحال ستم ملیتی و مذهبی ماورای فاشیستی داعشیان نیز باید در پیوند عمیق با ستم ملی امپریالیستی و ستم ملیتی شوونیستی در نظر گرفته شود.
بنابرین با وجودی که مبارزه و مقاومت علیه شوونیزم ملیتی و ستم ملیتی، منجمله مبارزه با شوونیزم ملیتی غلیظ طالبان، باید در شرایط کنونی در تابعیت از مبارزه و مقاومت علیه ستم ملی اشغالگرانۀ امپریالیستی و ستمِ ارتجاعی، ملیتی و مذهبی داعشیان پیش برده شود، یکی از وظایف مهم مبارزاتی نیروها و شخصیتهای دموکراتیک نوین کشور را تشکیل میدهد.
پـنـج — جامعۀ افغانستان یک جامعۀ مردسالار مستعمراتی- نیمه فیودالـی اسـت و زنـان تحت ستم مردسالارانۀ فیودالی و در عینحال تحت ستم مردسالارانۀ امپریالیستی قرار دارند. مردسالاری و ستم بر زنان در پیوند نزدیک با ستم ملی اشغالگرانۀ امپریالیستی، ستم ملیتی و مذهبی شدید داعشیان، استثمار طبقاتی و ستم ملیتی قرار دارد.
بنابرین مبارزه و مقاومت علیه این ستم جنسیتی مردسالارانه، منجمله مبارزه عـلیه سـتـم جنسیتی مردسالارانۀ فیودالی غلیظ طالبان، باید در تابعیت از وظیفۀ عمدۀ مبارزاتی کنونی پیش برده شود و نه این که مقدم بر مبارزه و مقاومت علیه اشغالگران امپریالیست، رژیم دستنشانده و اشغالگران مرتجع داعشی و حتی برابر با آن تلقی گردد. با وجود این، مبارزۀ مذکور بـه هـیـچ وجـه تعطیل بردار نیست و باید به مثابۀ یکی از وظایف مهم مبارزاتی نیروها و شخصـیـتهـای منسوب به جریان دموکراتیک نوین کشور به صورت جدی پیش برده شود.
اما باید جداً توجه داشت که تکیه بر قدرتهای امپریالیستی، به خاطر پیشبرد به اصطلاح مبارزه علیه ستم شوونیستی مردسالارانۀ فیودالی، منجمله ستم شوونیستی مردسالارانۀ بردهدارانۀ داعشیان و ستم فیودالی غلیظ طالبان، زنان و مردان ضد شوونیزم جنسیتی را به خادم و خدمتگار ستم ملی اشغالگرانۀ امپریالیستی مبدل میسازد، در حالی که هیچ راه حل اساسی برای سرنگونی شوونیزم مردسالارانۀ بردهدارانه، فیودالی و امپریالیستی و حتی راه حل غیراساسی اصلاحطلبانۀ با ثبات برای حل نسبی این معضلۀ اجتماعی ارائه نمینماید.
شـش — جوانان، اعم از دختران و پسران و زنان و مردان، دارندگان فعالترین نیروی کار فزیکی و دماغی باالقوه و باالفعل در جامعه هستند و پیشروترین نیروی مبارزاتی اجتماعی باالقوه و باالفعل محسوب میگردند. اکثریت جوانان کشور، به خصوص جوانان مربوط به اقشار و طبقات زحمتکش کشور، در حال حاضر نه تنها در مواجهه با فقر و بیکاری عمیق و گسترده، بلای اعتیاد به مواد مخدر، محرومیت از تحصیل، بیخانمانی، آوارگی و غیره و صدمات ناشی از آنها قرار دارند، بلکه به مثابۀ گوشتدمتوپ در جنگهای اشغالگرانه و ارتجاعی اشغالگران امپریالیست، رژیم پوشالی و اشغالگران مرتجع داعشی وسیعاً مورد سوء استفاده قرار میگیرند، قربانی میدهند و معلول میشوند.
نیروها و عناصر دموکراتیک نوین کشور وظیفه دارند که روشنگری سیاسی در میان نسل جوان کشور، به ویژه جوانان مربوط به طبقات و اقشار زحمتکش جامعه، اعم از تحصیلکردهها، غیرتحصیلکردهها و در حال تحصیل، و سازماندهی و بسیج مبارزاتی آنها را نیرومندانه رویدست بگیرند و به پیش هدایت نمایند.
هـفـت — یکی از خصایص ذاتی نظام دموکراتیک، حتی نظام دموکراتیک تیپ کهن، جدایی دین از دولت و جدایی آموزشهای علمی از معابد و مراکز آموزشهای دینی و مبدل شدن عقاید دینی به باورهای خصوصی اشخاص است. در واقع بدون این جداسازیها هیچ نوع نظام دموکراتیک نمیتواند معنا و مفهوم حقیقی پیدا نماید. به همین سبب است که هر نوع نظام دموکراتیک، به شمول نظامهای دموکراتیک تیپ کهن و تیپ نوین، بدون سکولاریزم و مبتنی بر قانون اساسی تصویب شده توسط نمایندگان حقیقی مردم و انعکاس آن در سایر قوانین، معنا و مفهوم حقیقی ندارد.
بنابرین نظام به اصطلاح دموکراتیک اسلامی یا جمهوری اسلامی فقط میتواند یک اسم بیمسما و نام مستعاری برای استبداد دینی باشد. ناگفته روشن است که “ملاشاهی امارت اسلامی طالبان” حتی یک اسم بیمسمای دموکراسی اسلامی نیز نیست، بلکه آشکارا یک نظام متحجر و استبدادی است و مقدم بر آن “خلافت” بردهدارانۀ داعشی نظامِ دایناسوری برخاسته از اعماق تاریخ است.
لذا منسوبین جریان دموکراتیک نوین افغانستان وظیفه دارند که نه تنها علیه امارت طالبانی بلکه مهمتر از آن علیه دموکراسی تحمیلی اشغالگرانۀ امپریالیستی یعنی جمهوری اسلامی نامنهاد به مثابۀ یک اسم بیمسما و خلافت استبدادی غلیظ داعشیان مبارزه و مقاومت نمایند.
هـشـت — مبارزات دموکراتیک نوین و در کل انقلاب دمـوکـراتـیـک نـویـن در تـمـامـی جوانب ملی و دموکراتیک متعدد خود، باید سلطۀ امپریالیزم و ارتجاع بر کشور را بر اندازد، استقلال حقیقی کشور و آزادی ملی حقیقی مردمان کشور را تأمین نماید و جامعه را در مسیر نابودی استثمارگران و ستمگران و هر نوع استثمار و ستم، با تکیه بر نیروی مبارزاتی زحمتکشان، به پیش سوق دهد.
هدف عالی و دورنمای غایی بشریت پیشرو از دیر زمانی به اینطرف رسیدن به جـامـعـۀ جهانی بدون طبقات و فارغ از هر نوع استثمار و ستم طبقاتی، ملی و ملیتی و جنسیتی بوده و هست و در مواجهه با چالشهای عمیق و گستردۀ مخاطرهآمیز و دستیابی به فرصتهای عظیم تاریخی ادامه یافته است. تجارب انقلابی باربار ثابت ساخته است که رهپویی اصولی مؤفقانه و پیشرونده در این مسیر مبارزاتی طولانی و پر پیچوخم و پرفرازونشیب، بدون هدایت و رهبری پیشآهنگ انقلابی آگاه، کارکشته و پیگیر در مبارزه، نمیتواند ممکن و میسر باشد.
پیشآهنگ انقلابی باید قادر باشد که در عین حفظ دایمی دورنمای غایی مبارزاتی، در هر مرحلۀ مشخص مبارزه، تیوریهای اندیشههای پیشرو عصر را با شرایط مشخص کشور و انقلاب کشور با مهارت تلفیق نماید و نقش انقلابی کشوری، منطقهیی و بینالمللی خود را با اصولیت و شجاعت بر عهده بگیرد. بدون نقش رهبری کنندۀ این پیشآهنگ انقلابی، کشتی مبارزات دموکراتیک نوین در کشور فاقد استقامت استراتژیک و قطبنمای هدایت کننده خواهد بود و خواهد شد و در تلاطمات توفانهای اوقیانوسهای بیکران رزم و پیکار انقلابی به رهگمی خواهد افتاد و عاقبت درهم کوبیده خواهد شد.
کمیتۀ مبارزه برای ایجاد همآهنگی و اتحاد میان منسوبین
جریان دموکراتیک نوین افغانستان
۲۲ حمل ۱۳۹۸