دانلود فایل Word
از تاریخ هفتم اکتبر 2001 میلادی به این سو که افغانستان مورد تجاوز امپریالیزم امریکا و متحدینش قرار گرفت و اشغال شد و یک رژیم دستنشانده بر اریکه قدرت تکیه زد، وضعیت تودههای ستمدیده اعم از مردان و زنان روز بروز بدتر گردید.
اشغالگران امپریالیست با شعارهای کذایی “مبارزه علیه تروریزم “، ” آزادی زنان از اسارت طالبانی” و “دموکراسی ” و باز سازی افغانستان، این کشور را به اشغال خود در آوردند، و گفتند که میخواهند افغانستان را از نو بازسازی کنند.
زمانی که امارت اسلامی طالبان فروپاشید و کشور به اشغال امپریالیستها تحت رهبری امپریالیزم اشغالگر امریکا در آمد، تمامی تسلیم شدگان و تسلیم طلبان اشغال کشور را «بارقه امید در چشمان اشکبار مردم مظلوم افغانستان» خواندند و به تبلیغ و ترویج فرهنگ سلطه پذیری و نوکر منشی برآمدند و بانگ بر آوردند که امپریالیستها میخواهند این کشور ویران را آباد نمایند و در ذهنیت عامه مردم افغانستان این تصور کاذب ایجاد گردید که اشغالگران امپریالیست، افغانستان را به یک کشور آباد، آزاد و مترقی تبدیل مینمایند. حال که بیست سال از اشغال کشور و حاکمیت ارتجاعی رژیمهای دستنشانده میگذرد تودههای زحمتکش متوجه شده اند که آن شعارها همه کذایی، دروغ و فریبی بیش نبوده است. علاوه بر این که افغانستان به آزادی و آبادی نرسید، بلکه فقر و فاقه، بیخانمانی و در بدری، قتل و کشتار، اعمال ستم میلیتی شوونیستی و ستم جنسی و … قوس صعودی خود را پیموده است. حتی اعمال ستم شوونیستی مبنی بر قتل عام مردم بی گناه هزاره به شکل جنایتکارانه آن پیش میرود. در شرایط کنونی اعمال هر دو ستم(میلیتی و جنسی) بطور واضح و روشن خود را به نمایش گذاشته است. این بحث بدان معنا نیست که دیگر میلیتها در معرض ستم قرار ندارد. بقیه میلیتهای افغانستان نیز از شوونیزم ملی که توسط اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی بر آنها اعمال میگردد در رنج اند. و حتی مردم ستمدیده افغانستان قتل عام مردم بی گناه اقلیتهای ملی مانند اهل هنود و سیک را نیز به چشم سر مشاهده نموده اند که حتی سبب کوچ اجباری بسیاری از اهل هنود و سیکها از افغانستان گردیده است.
تاریخ بیست سال اشغال کشور بخوبی نمایانگر آنست که هدف اشغالگران امپریالیست از نوسازی و بازسازی افغانستان عبارت بوده است از تبدیل افغانستان نیمه مستعمره ـ نیمه فیودالی به یک کشور مستعمره ـ نیمه فیودالی. بدون شک اشغالگران امپریالیست در مدت بیست سال افغانستان را از لحاظ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بدین گونه باز سازی نمودند.
1 ـ در بعد سیاسی: اولین تلاش اشغالگران امپریالیست برای بازسازی افغانستان شکل دهی یک رژیم دستنشانده بود. در این زمینه آنها موفقیتهای چشمگیری داشتند. این رژیم را از لحاظ سیاسی چنان شکل دهی نمودند که به سادگی “توافقنامه استراتیژیک” و “توافقنامه امنیتی” با امپریالیزم اشغالگر امریکا امضاء نمودند و افغانستان را رسماً به اشغالگران امپریالیست تا سال 2024 میلادی واگذار کردند.
2 ـ در بعد اقتصادی : هدف اشغالگران امپریالیست تحت رهبری امپریالیزم اشغالگر امریکا از باز سازی اقتصادی عبارت از باز سازی اقتصادی مستعمراتی ـ نیمه فیودالی که مستقیماً تحت کنترول شان قرار داشته باشد، بود. آنها با پیشبرد این سیاست دقیقاً توانستند که اقتصاد کشور را توسط سرمایههای امپریالیستی با تکیه بر نیروهای نظامی خویش بطور دقیق تحت کنترول خود در آورند. به این طریق مناسبات نیمه فیودالی را حفظ نموده و تا حدودی بورژاواکمپرادوری را رشد دهند و به این طریق به شدت و حدت استثمار دهقانان و کارگران بفزایند.
3 ـ در بعد فرهنگی : اشغالگران امپریالیست بخوبی توانستند که توسط رژیم پوشالی، ایدئولوگهای خود فروخته تسلیمیها و تسلیم طلبان به ترویج یک فرهنگ سلطه پذیر، نوکر منش و گدا صفت دامن بزند. آنها فقط در مدت بیست سال توانستند که یک فرهنگ برده صفت و فرمان بردار را ترویج نمایند.
گدا صفتی در افغانستان آن قدر ترویج گردیده که نه تنها رژیم پوشالی، بلکه طالبان معتقد اند که بدون حمایت اشغالگران امپریالیست افغانستان نمیتواند روی پای خود بایستد. این فرهنگ گدا منشی حتی در گوشت و پوست تسلیمی ها و تسلیم طلبان و به اصطلاح جامعه مدنی رسوخ نموده است.
ما بارها گفته ایم که:
« امپریالیستهای اشغالگر، در راس امپریالیستهای امریکائی ، بخاطر دوام اشغال و حفظ نظام تحت سلطه شان تمام شئون سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی کشور و مردمان کشور را تحت کنترل گرفته و مطابق به اهداف اشغالگرانه امپریالیستی شان، بازسازی مستعمراتی ـ نیمه فئودالی مینمایند . شکلدهی به رژیم دست نشانده ، ایجاد و تقویت اقتصاد مستعمراتی و ایجاد و رشد فرهنگ سلطه پذیری سه رکن بزرگ این سیاست مستعمراتی را تشکیل میدهند . غارت امپریالیستی منطقه و افغانستان و استثمار نیمه فئودالی و کمپرادوری در ذات این نظام مستعمراتی ـ نیمه فئودالی ریشه دارد . اعمال ستم ملی شوونیستی و ستم جنسی از مشخصات مهم این نظام ارتجاعی محسوب میگردد . ماهیت و هویت ارتجاعی مذهبی حاکمیت سیاسی این نظام منشا در ماهیت غارتگرانه، استثمارگرانه و ستمگرانه آن دارد. در این نظام فریبکارانه، اشغالگری کمک بین المللی خوانده میشود واستبداد مستعمراتی – نیمه فئودالی لقب دموکراسی بخود میگیرد ؛ غارت بازسازی خوانده میشود و ستم با نام آزادی اعمال می گردد. در این نظام غارتگرانه، استثمارگرانه و ستمگرانه ، توده های مردم بجز فقر و رنج و محرومیت به هیچ چیز دیگری نمیتوانند برسند .» اعلامیۀ جنبش انقلابی جوانان دلو 1384
امروز بخوبی مشاهده میکنیم که اشغالگران امپریالیست در تمام شئونات زندگی مردم افغانستان اعم از سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مداخله کرده و میکنند و تلاش ورزیده و میورزند تا همه چیز را مطابق میل خود و در جهت تامین منافع خود باز سازی نمایند.
امروز در افغانستان اشغالی شرایط بد و سرسام آور رکود اقتصادی، تجاوزات جنسی، قتل دختران و زنان حتی در ملع عام، مثله نموددن زنان، اختطافهای گسترده، قاجاق اطفال، دزدی های مسلحانه، ترور و انتحار، اعتیاد گسترده، ایجاد باندهای مافیای مواد مخدر و اسلحه، فقر و فاقه، بیخانمانی و در بدری و … دامن اکثریت مردم جامعه را گرفته است. علاوه بر مشکلات فوق الذکر، امروز اکثریت خانوادهها بخاطر اوضاع بد امنیتی دچار مریضی روانی گردیده اند و در وضعیت بد روانی بسر میبرند. و حتی بسیاری از مردمان کشور به آینده اولاد شان اعتمادی ندارند، بناءً به آینده اولاد شان با بی اعتنایی مینگرند.
امروز افغانستان در جایگاهی قرار دارد که حتی مردم به لقمه نانی دسترسی ندارند، گرسنگی، مرگ و میر، فقر و بیکاری روز بروز بیشتر و بیشتر میگردد و صف گدایان طویلتر از روز قبل میگردد. مردم بخاطر زنده ماندن چارۀ ندارند جز این که به کشورهای همسایه و بقیه کشورها یا مهاجرت کنند و یا برای کار به آن کشورها بروند. امروز یک سوم نفوس کشور در کشورهای دیگر زندگی را با پریشانی سپری میکنند.
توده های زحمتکش بخوبی شاهدند که جنایتکاران در افغانستان با حمایت باداران شان هر روز مرتکب جنایت میشوند و در افغانستان جنایت دال بر بزرگی افراد شمرده میشود.
امروز رژیم پوشالی دقیقاً صدای ضجه و ناله هاي توده های ستمدیده را میشنود و میداند که چه جنایتی بر حق شان اعمال گردیده است، اما رژیم دست نشانده از کنار همۀ آن به سادگی ميگذرد و همه را نادیده میگیرد. زیرا تمامی جنایتکاران به شکلی از اشکال ناف در پیوند نزدیک با رژیم دست نشانده و اشغالگران امپریالیست قرار دارند. مردم افغانستان شاهد و گواه آنند که در ظرف بیست چنایتکاران نه تعقیب گردیدند و نه هم دستگیر(بازداشت) و مجازات شدند.
وضعیت اسفناک کنونی نه تنها بر روی تودههای زحمتکش افغانستان، بلکه بر روی محصلینی که از پوهنتونها(دانشگاهها) فارغ شده اند نیز اثرات منفی خود را گذاشته است. اکثریت مطلق محصلینی که از پوهنتون (دانشگاه) فارغ میشوند. مجبور اند که یا برای دریافت کار بعنوان کارگر ساده به کشورهای همسایه آواره گردند و یا اینکه خود شان در داخل کشور برای خود کار سادهای(دکانداری، چرخ داری و یا سه چرخه داری) دست و پا کنند. در حالی که هر یک از وزارتخانه به ده ها و یا صدها هزار کارمند نیاز مند است. همین امروز وزارت معارف بیش از دوصد هزار معلم کمبود دارد، و هر روز سر و صدای خانوادهها از کمبود معلم و کتاب بلند است و خود مامورین بلند پایه رژیم نیز به این کمبودات معترف اند، اما هیج محصلی بکار گماشته نمیشود.
علت آنست که اشغالگران امپریالیست و رژیم نمیخواهند که یک نسل مسئولیت پذیر، با دانش سیاسی تربیه شوند و خواهان آنند تا دانش سیاسی را از بین ببرند و جوانان را آن قدر پیرامون مسایل اقتصادی به پیچانند که وقتی برای مطالعات آفاقی نداشته باشند.
زمانی که جوبایدن خروج نیروهای نظامی اشغالگر را از افغانستان اعلام نمود، رژیم دست نشانده، تمامی مرتجعین، تسلیمی و تسلیم طلبان سرو صدا راه انداختند که با بیرون شدن نیروهای امریکایی از افغانستان دست آوردهای بیست ساله نابود میشود؟! سوال این جاست که کدام دستآوردها؟
اشغالگران امپریالیست هیچ دستآوردی جز باز سازی و نوسازی افغانستان در سه زمینۀ(زمینه سیاسی، زمینه اقتصادی و زمینه فرهنگی) که فوقاً بر شمردیم ندارند. این دست آوردهای پس از خروج نیروهای شان نیز پا بر جا باقی خواهد ماند.
باید با صراحت بیان نمود که اشغالگران امپریالیست غیر از زمینه فوق الذکر یک دست آورد مهم دیگری نیز در افغانستان دارند که با خروج نیروهایش از افغانستان و ایجاد دولت پسا توافق رژیم پوشالی و طالبان پا بر جا مانده و رشدد خواهد نمود. آن چیزی نیست جز رشد بنیاد گرایی در افغانستان.
کسانی که در افغانستان بنیاد گرایی اسلامی را حمایت نمود و رشد داد، امپریالیزم امریکا و متحدان ناتویی شان بودند. زمانی که سوسیال امپریالیزم “شوروی” در دهه پنجاه میلادی به رقابت با امپریالیزم غرب بر خاست، امپریالیزم امریکا و متحدینش بنیاد گرایی را بهترین گزینه برای مهار نمودن پیشرویهای سوسیال امپریالیزم به طرف خاور میانه و جنوب آسیا تشخیص دادند و به رشد بنیاد گرایی در این مناطق پرداختند.
بعد از کودتای هفت ثور، کشورهای امپریالیستی با همکاری کشورهای منطقه پاکستان و عربستان سعودی علناً و عملاً به رشد بنیاد گرایی در افغانستان پرداختند. روی همین دلیل بود که دار و دسته خمینی را بر ایران حاکم ساختند.
امپریالیزم امریکا نیروهای بنیاد گرا را زیر نام دفاع از افغانستان بطور همه جانبه کمکهای مالی نمود و از لحاظ تسلیحاتی آنها را مجهز کردند و برای عقب زدن نیروهای اشغالگر سوسیال امپریالیزم “شوروی” از افغانستان به تجهیز اسامه بن لادن و القاعده پرداخته و آن نیرو را به افغانستان گسیل نمودند. و به همین ترتیب دروازههای تمامی زندانهای مصر را به روی جنایتکاران زندانی گشود و بعد از آموزش های ترووریستی، آنها مجهز نموده و به افغانستان اعزام نمودند.
بعد از فروپاشی سوسیال امپریالیزم “شوروی ” امپریالیزم امریکا و متحدین شان نیز به رشد بنیاد گرایی در داخل افغانستان پرداختند. چون رژیم جهادیها طبق میل شان نبود، لذا طالبان را از حجرههای مدارس دینی پاکستان بیرون کشیده و وارد باز سیاسی ـ نظامی افغانستان نمودند و قدرت سیاسی را بدانها منتقل کردند.
امپریالیستها و در راس شان امپریالیزم امریکا از سال 1374 الی سال 1381 خورشیدی تمام اعمال و کردار جنایتکارانه طالبان را با سکوت تائید نمودند. کشورهای امپریالیستی “متمدن” حتی یک کلمه در مورد جنایات امارت اسلامی طالبان نه گفتند و نه نوشتند. آنها خواهان آن بودند که از طریق طالبان به امیال شان در آسای میانه و خاور میانه برسند، زمانی که امیال شان از این طریق بر آورده نگردید، خود واردعمل گردیده و طالبان را از قدرت به زیر کشیده و افغانستان را به اشغال خود ددر آوردند. بعد از اشغال افغانستان توسط امپریالیزم امریکا و متحدینش نه تنها مبارزه علیه رشد بنیاد گرایی صورت نگرفت، بلکه به شکل بی سابقهای به رشد آن در داخل افغانستان اقدام نمودند. اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم امریکا برای رشد بنیاد گرایی مبالغ هنگفتی را اختصاص دادند، علمای دینی به شکل بی سابقه به مستمره خواری عادت دادند و مدارس دینی را به شکل بی سابقهای در افغانستان رشد دادند.
امروز تمام بودجه وزارت حج و اوقات از بودجه کلیساهای کشورهای امپریالیستی تهیه می گردد، در هر ولایت افغانستان علاوه بر شورای علمای ولایتی، در هر ولسوالی یک شورای علما ایجاد گردیده که همه شان بعنوان مامورین بست چهارم از رژیم پوشالی معاش با امتیازاتش در یافت میکنند و مانند مامورین دو لتی به سن شصت و پنچ سالگی به تقاعد سوق داده و می شوند و از امتیازات شان برخوردار اند. و در ضمن خطیب و موذن تمامی مساجد جوامع نیز از این امتیاز برخوردار اند. اکثریت مساجد افغانستان دارای تعداد زیادی طلبه تربیه میشوند و همه ساله ما شاهد دستار پیچی در این مدارس دینی هستیم. مساجدی که مربوط اهل تشیع است اگر بیشتر به رشد بنیاد گرایی مذهبی نپردازند، کمتر از مساجد اهل تسنن عمل نمیکنند.
با کمال تاسف که تسلیم شدگان و تسلیم طلبان به اصطلاح چپ در افغانستان فقط بنیاد گرایی و قرون وسطایی را در وجود طالبان میبینند نه احزاب جهادی هشتگانه، هفتگان، شورای علما و مساجدی که به تربیه طلبههای جوان میپردازند. آنها درک نمیکنند که رشدبنیاد گرایی توسط امپریالیستهای اشغالگر چقدر به ضرر مردم ستمدیده و کشور تمام میشود.
اشغالگران امپریالیست منافع دراز مدت خود را در وجود بنیادگرایی جستجو میکنند. به همین علت است که “توافقنامه صلح ” با طالبان را امضاء نمودند و تلاش میورزند تا تمامی بنیادگرایان را در یک رژیم پسا توافق جمع نمایند و رژیم پسا توافق را طبق میل خود شکل دهی نمایند.
امضاء “توافقنامه صلح” میان امریکا و طالبان دقیقاً مشخص نمود که شعار “مبارزه علیه تروریزم” و ” آزادی زنان از چنگال طالبان” یک شعار پوچ و میان تهی بیش نبوده است.
بدون برپایی و پیشبرد یک مقاومت همه جانبه ملی مردمی و انقلابی تحت رهبری پیشآهنگ طبقه کارگر علیه اشغالگران، رژیم پوشالی و رژیم پسا توافق طالبان با رژیم پوشالی و به پیروزی رساندن انقلاب دموکراتیک نوین نمیتوان تمام این مصیبتهای که اشغالگران و رژیم پوشالی مسبب آن هستند، از بین برد.
پیش بسوی برپایی و پیشبرد مقاومت همه جانبه ملی مردمی و انقلابی
8/4/1400 خورشیدی
29/6/2021 میلادی