دانلود فایل PDF – دانلود فایل Word
فقر، بیکاری و قحطي مدهشی که دامنگیر مردمان کشور گردیده، ميليونها نفر از ساكنين افغانستان را در معرض گرسنگي كامل قرار داده و سالانه هزاران نفر جان شان را به علل این امر از دست میدهند. این امر آن قدر تکان دهنده است که به اصطلاح سازمان ملل متحد، 20 میلیون نفر در افغانستان به کمک فوری ضرورت دارد.
این امر واقعاً به یک فاجعه خطرناک تبدیل گردیده است. كشت للمي در مناطق وسيعي از كشور اصلا صورت نمیگیرد و یا به عبارت دیگر کشت للمی در حال نابود شدن است. در مناطق معيني كه للمي كاري به عمل آمده ، بعد از كاشت تقريبا بصورت كامل از ميان رفته است. در زمستان 1401 خورشیدی دهقانان در مناطق هرات، بادغیس، فراه و نیمروز و … به طور وسیعی به کاشت للمی پرداختند، اما متاسفانه به اثر عدم بارندگی در ماههای حوت 1401 و حمل 1402 خورشیدی کاشت للمی شان کاملاً نابود شد. این وضعیت نه تنها بر روی دهقانان اثر منفی گذاشت، بلکه بر روی تودۀ عظیم مردم اثرات ناگواری بر جا گذاشت. كشت آبي نیز به شدت زيان ديده و حتی در بسیاری مناطق طالبان از کاشت شالی جلوگیری به عمل آوردند. و پيش بيني مي شود كه مجموع حاصلات غله آبي سال آینده صرفا يك چهارم مجموع حاصلات معمولي سالانه خواهد بود. در نتيجه ضرورت واردات غله از خارج کشور که طی چند سال گذشته به صد یا دوصد میلیون تن میرسید، اکنون به هزاران میلیون تن رسیده است. علاوه از بخش زراعت، بخش مالداري نيز به شدت زيان ديده است. صدها هزار راس گوسفند به علت گرسنگی از بین رفته است و برای مالداران كوچي اصلاً شتری باقی نمانده است. نسل شتر در افغانستان در حال منقرض شدن است. مالداري اهالي ده نشين نيز در معرض تهديد فوق العادۀ قرار دارد. در قریهای که صد فامیل زندگی میکرد، حداقل پنجاه خانه مالداری داشت، اما اکنون بیش از ده فامیل مالداری ندارند.
در ابتدای سال 1402 خورشیدی یک بوجی آرد پنجاه کیلویی به مبلغ 2700 افغانی، و یک بوجی برنج هندی به مبلغ 3700 افغانی و یک پیپ روغن 18 لیتره به 2800 افغانی به فروش میرسید. اما با سرازیر شدن کمکهای به اصطلاح بشر دوستانه و غلات وارداتی از کشورهای آسیای میانه تا حدودی نرخ غلات پائین آمد همین اکنون قیمت یک بوجی آرد پنجاه کیلویی در حدود 1650 افغانی و یک بوجی برنج هندی به مبلغ 2500 افغانی و یک پیپ روغن 18 لیتره به مبلغ 1500 افغانی میباشد.
هر گاه قیمت غلات (عمدتاً آرد) در همین حد فعلی باقی بماند که در شرایط و اوضاع کنونی امکان آن بعید به نظر میرسد، یک تن آرد مبلغ 35000 افغانی (500 دالر امریکایی) میشود. این در حالی است که فقر و بیکاری نسبت به گذشته چند برابر شده و قدرت خرید مردم نیز به شدت کاهش یافته است. در این جا از سایر نیازمندی تودهها (میوه جات، سبزیجات، حبوبات و غیره) میگذریم و فقط روی غلات مکث مینمائیم.
وضعیت فعلی نشاندهنده آن است که قدرت خریدمردم و به ویژه مردم روستایی بازهم پائین خواهد آمد. اهالی روستایی که همین اکنون بیش از 60 فیصد نفوس کشور را تشکیل میدهد مستقیماً به زراعت و مالداری وابسته هستند، و اکثریت شان را دهقانان فقیر تشکیل میدهند. همین امر باعث گردیده که اکثریت جوانان روستایی به کار مزدی به کشورهای ایران و پاکستان مهاجرت نمایند. شرایط اوضاع در پاکستان و ایران برای مهاجرین آن قدر وحشتناک گردیده که میتوان آن را به جهنمی برای مهاجرین توصیف نمود.
آيا درست است كه همۀ این مسایل را صرفاً ناشي از خشكسالي بدانيم؟ آنگونه كه مرتجعين، ازطالبان و جهادی گرفته تا دار و دسته تکنوکراتها و امپرياليستها و نهادهاي وابسته به سازمان ملل تبليغ مي نمايند؟
البته که نباید خشک سالی را نادیده گرفت، واضح است كه افغانستان دچار یک خشكسالي شديدي است. خشك سالي نيز از جمله آفات طبيعي به شمار میرود. اما قحطي فعلي در افغانستان صرفاً ناشي از خشكسالي نیست. این را هم نمیتوان پذیرفت که خشك سالي آفتي است غیر قابل علاج. خشک سالی را میتوان محار نمود. پس راه چاره چیست؟
برای بررسی دقیق این مطلب باید مختصراً به مسایل افغانستان از سال 1357 خورشیدی به این سو پرداخت. با کودتای 7 ثور 1357 خورشیدی و تحمیل جنگهای خانمان سوز قدرتهای بزرگ جهانی و به تعقیب آن تجاوز بیشرمانه سوسیال امپریالیزم “شوروی” به افغانستان و اشغال این کشور، زراعت و آبياري افغانستان در اثر جنگ تجاوزكارانه سوسيال امپرياليستها به شدت صدمه ديد، فقر و فاقه و بیکاری گسترش یافت، و موج مهاجرت را دامن زد.
بعد از این که نیروهای اشغالگر در جنگ افغانستان به بن بست خوردند و چارۀ جز بیرون نمودن نیروهایشان نداشتند، با خروج قواي اشغالگر “شوروي” از كشور و سقوط دولت دستنشانده نجيب، جنگ ارتجاعي خانمانسوز ميان نيروهاي اسلامي رقيب كه تا حال ادامه دارد، باعث شده كه نه تنها صدمات وارده همچنان ترميم ناشده باقي بماند، بلکه بر این صدمات نیز افزود.
بعد از فروپاشی دولت جهادیها و به قدرت رسیدن طالبان توسط امپریالیزم امریکا و ISI پاکستان، و با اعمال سياست ارتجاعي و شئونيستي تسويه مليتي طالبان در مناطق معيني از کشورمنجر به نابودي كامل كشت و زراعت گرديد. شمالی و شمال کشور، بامیان و دایکندی نمونۀ بارز این اعمال شئونیستی و تسویه میلیتی و نابودی زمینهای زراعتی و باغات در این مناطق میباشد. جنگهای خانمانسوز و ویران کننده بین طالبان و جهادیها در تخار، كندوز و بغلان كه منطقه زراعتي مهم كشور محسوب میشد باعث گردید كه اين منطقه نيز از لحاظ توليدات زراعتي خود كفايياش را از دست بدهد و محتاج به خريد غله وارداتي شود. بر علاوه رواج كشت ترياك يك آفت غير طبيعي ديگر در کشور بوده و هست. در همان زمان طبق آمار ارائه شده مجموع زمين زير كشت ترياك ساحهاي در ظرفيت باالقوه حاصلات مجموعي پنجصد هزار ( 500000 ) تن غله را در بر ميگرفت.
بعد از اشغال کشور توسط اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم اشغالگر امریکا نه تنها جنگهای تحمیلی اشغالگرانه بر مردمان این خطه تحمیل گردید و باعث تخریب اماکن و قتلهای بیرویه گردید و موج مهاجرت را در پی داشت، بلکه کشت و قاچاق مواد مخدر به چند برابر دوران حکومت احزاب جهادی و طالبان رسید. زمانی که امپریالیزم اشغالگر امریکا متوجه شد که در صحنه نظامی در افغانستان به شکست مواجه است و اگر این وضعیت دوام پیدا کند رقیبش (امپریالیزم روس) و متحدین نزدیکش(سوسیال امپریالیزم چین) ابتکار عمل را توسط طالبان در افغانستان به دست خواهند گرفت، فوراً با طالبان وارد مذاکره شد و “توافقنامه” اسارت بار دوحه را با ایشان امضاء نمود و با دید و باز دید مکرر دیپلوماتهایش با طالبان در قطر به این نتیجه رسید که بهترین مهره برای تامین منافعش طالبان اند، لذا از خیر دولت انتلافی گذشت و قدرت را برای بار دوم به طالبان سپرد.
بعد از قدرت گیری مجدد طالبان و اعمال سیاست شئونیستی غلیظ جنسیتی و میلیتی و عدم توجه به زراعت و مالداری، صدمات بیشتری بر زراعت و مالداری وارد گردید. وضع اقتصادی بیشتر از پیش رو به وخامت گرائید. بسیاری از خانوادهها که از لحاظ اقتصادي متكي به كار زنان در بيرون از خانه بودند، جبرا به آوارگي كشانده شدند. بر اثر همین سیاست ارتجاعی و شئونیزم غلیظ جنسیتی و میلیتی طالبان، موج شدید مهاجرت نیز آغاز گردید. اینها عوامل مهمي در پيدايش قحطي، بیکاری و فقر تودهها در كشور محسوب ميگردند. حال که صحبت از برخورد غلیظ جنسیتی طالبان به میان آمد، بد نیست تا نظر مختصری در مورد نظرات مخالفین طالبان بیندازیم و به بینیم که آنها در مورد برخورد شئونیزم جنسیتی طالبان چه نظری دارند و سپس راه حل اساسی بیرون رفت از قحطی، فقر و بیکاری را بررسی نمائیم.
مخالفین طالبان اعم از جهادی و غیر جهادی در بحثها و گفتگوهای خود در مورد اعمال شئونیزم غلیظ جنسیتی طالبان مدعی اند که اینها خلاف دستورات اسلامی، زنان را در چهار دیوار خانه محصور نموده و از حق تحصیل و کار ممنوع نموده اند. ایدئولوگهای بورژوازی بیش از همه تلاش نموده اند تا این مسأله را در ذهنیت زنان دیکته نماید. با تاسف که بسیاری از زنان نیز این موضوع را پذیرفته و در استدلالات شان به این موضوع اتکاء نموده اند.
زنان مبارز انقلابی کشور باید بدانند که ارائه تصویر رادیکال از اسلام نسبت به زنان در حقیقت خاک پاشیدن در چشم زنان و تودههای ستمدیده و فریبکاری در حق آنها است. این فریب کاری در حقیقت عملاً در خدمت تاریک نگهداشتن ذهنیت تودهها و به خصوص زنان قرار میگیرد.
زنان باید متوجه این مسأله باشند که حقيقي ترين مسلمانان درجهان امروز همين طالبان، حاکمان جمهوري اسلامي ايران و حاكمان اسلامي سودان وساير هم مسلكان شان ميباشند. در واقع همين موضوع ، و نه هيچ موضوع ديگر اساس ناكامي هاي افتضاح آور اين “حكومتهاي عدل الهي” را تشكيل ميدهد.
احکامی که طالبان و یا سایر مسلمانان مانند ملاهای جمهوری اسلامی ایران در مورد زنان صادر نموده و مینمایند، همه احکام صریح قرآنی اند، و اصول مبتنی بر اسلام اصیل حکم بر رعایت حجاب و بیرون نشدن زنان از خانه، قیمومیت مردان و …. مینماید. باید توجه داشت همۀ این احکام قرآنی اند و هر کسی که مسلمان باشد نباید در مورد آن شک و تردید نماید.
افتضاحات اخلاقي و شئونیزم جنسیتی ” امارت اسلامي” طالبان و ساير رژيم هاي اسلامي حاكم، بخشي از شكست هاي كلي اين گونه رژيمها را درعرصه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، اجتماعي ، و فرهنگي به نمایش میگذارد، و به خوبی شكست ايدئولوژيك آنها را نشان میدهد.
حاکمیت طالبان در افغانستان در بدترین شکل و شمایل خود، سیستم اقتصادی مستعمراتی ـ نیمه فئودالی را به نمایش گذاشته است، که برای تقویت وجوه فئودالی سیستم تلاشهای وسیعی به خرج میدهند. “امارت اسلامی افغانستان” از لحاظ طبقاتي بصورت بسيار صريح و روشن نمايندگان سياسي فيودال كمپرادورها و بورژوازی بروکرات هستند. طالبان قبل از همه مامور حفظ وتقويت نظام استعمارگرانه، استثمارگرانه و ستم گرانه موجود هستند و هيچ ربطي با منافع اساسي تودههاي ستمدیده اعم از مردان و زنان ندارند.
تودههای ستمدیده و به خصوص زنان باید بدانند که ايدئولوژي اسلامي، حكومتهای رنگارنگ اسلامي، نظام اقتصادي اسلامي و اخلاقيات اسلامي داروهاي نيستند كه تازه كشف شده باشند. همۀ اينها طي قرنهای متمادي بر كشورهایي مانند افغانستان، ايران و بقیه کشورها سلطه داشته اند. سلطه شان طی قرون متمادی در کشورهای اسلامی به خوبی نشان داده که آنها به هیچ وجه درمان كننده بيماري نبوده، بلكه خود، عامل این بیماری بوده اند. هر گاه به این داروها توسل جوئیم نه تنها که نمیتوانیم این بیماری را تداوی نمائیم، بلکه بر ابعاد این بیماری میافزائیم.
اگر بطور خاص مسألۀ برخورد طالبان را در اوضاع و احوال افغانستان در نظر بگيريم، باروشنی مشاهده میکنیم که مشكل اساسي طالبان اين نيست كه آنها در رابطه با تطبيق درست برخورد شان نسبت به زنان، مسلمانان خوبي نيستند، بلكه مشکل شان اين است كه اين برخورد ديگر به قدر كافي كهنه و فرسوده شده است و نميتوانند قابل قبول درقرن بيست ويكم باشد. برخوردي كه طالبان با زنان بعمل ميآورند اساساً منطبق با ضوابط و قواعد اسلامي است. اما از آنجائي كه وجدان بشريت معاصر، نميتواند این عمل مشروع و جائز اسلامي( پیچاندن زنان به حجاب اجباری و محصور نمودن شان در چهاردیوار خانه) را مورد پذيرش قرار دهد، عملكرد طالبان درين مورد، تبارز آشكاري از فساد اخلاقي و جنایت بشری محسوب ميگردد. طالبان به خوبی این مسأله را درک میکنند و میدانند که از يك طرف اين عمل شان از دیدگاه اسلامی جائز است و از طرف ديگر نميتوانند از اين عملكرد خود در قبال افكار عامه جهاني آشكارا دفاع نمايند، لذا میخواهند با وعدههای دروغین چند صباحی آنرا به تعویق اندازند.
همین علت است كه حكومتهاي اسلامي نه تنها ازلحاظ سياسي، اقتصادي، اجتماعي وفرهنگي دركل شكست خورده اند، بلكه بطورخاص در رابطه با اسلامي ساختن جوامع ازلحاظ اعتقاد به مذهب واجراي احكام مذهبي نيز بطور فاحشي دچار شكست گرديده و ميگردند. بناءً چارهای ندارند جز اینکه گامی به عقب بگذارند و از بعضی مسایل اسلامی بگذرند تا از غلظت آن بکاهند. به صراحت میتوان گفت که طالبان نیز چنین خواهند کرد.
چاره اساسی بیرون رفت از قحطی، فقر و بیکاری چیست؟
با صراحت باید گفت که خشکسالی آفت طبیعی غیر قابل علاج نیست. امروز علم به آن جا رسیده و نسل بشر آنقدر ارتقاء نموده که میتواند صدمات و خسارات ناشي از آفات طبيعي مثل سيل، زلزله، توفان و خشكسالي را به نحو فوق العادهاي تقليل دهد. سوال این جا است که با پیشرفت علوم و ارتقاء سطح دانش بشری، چرا جوامع انساني هنوز به نحو گستردهاي در مقابل اين آفات صدمه پذير هستند؟ جواب این سوال را باید در مناسبات تولیدی استثمارگرانه جستجو نمود. حقیقت مسلم این است که سلطه مناسبات استعمارگرانه و استثمارگرانه بورژوازی انحصاری در جهان سبب گردیده که بخش اعظم جوامع انسانی تحت حاکمیت مناسبات ارتجاعی عقب مانده باقی به مانند، این عقب مانی سبب گردیده که جوامع انسانی به نحو گستردۀ در مقابل این آفات صدمه پذیر باشند.
هر گاه افغانستان را بطور مشخص در نظر بگيريم. دیده میشود که اين كشور زمينهاي پهناور وسيع و منابع آبي فراوان هم در روي زمين و هم در زير زمين در اختيار دارد، هر گاه طبقه حاکمه بخواهد که از آنها بصورت درست علمي و پلان شده استفاده نمايد، نه تنها از لحاظ غذايي خود كفا خواهد شد، بلكه خواهد توانست در مقابله با خشكساليهاي ادواري كه هر چند سال يكبار پيش ميآيد، نيز تدابير عملي موثري اتخاذ نموده وتاثيرات زيان بار آنرا كاملاً از ميان ببرد. و يا لا اقل بصورت فوق العادهاي آن را كاهش دهد.
به طور مثال دشتهای هموار فراه و نیمروز را در نظر میگیریم، طبق آمار ارائه شده هر گاه این دشتها زیر کاشت گرفته شود محصولات غذایی دوصد میلیون نفر را تامین میکند. هر گاه نفوس کنونی کشور را چهل میلیون نفر در نظر بگیریم، محصولات این دشتها پنج برابر نفوس کشور را تامین مینماید. تا زمانيكه نظام ارتجاعي واستثمارگرانه مستعمراتی ـ نيمه مستعمراتي ـ نیمه فئودالی كه تامين كننده منافع مشت قليلي از فئودالها، بورژوازی بروکرات و اربابان امپریالیستی شان باشد، چنين قدرتي هرگز تامین کننده منافع تودهها نبوده و چنین کاری در جهت تامین منافع تودهها صورت نخواهد گرفت.
براي بیرون رفت از بحران کنونی باید برای سرنگون نمودن نظام ارتجاعي و دستنشاندۀ امارت اسلامی افغانستان، به مبارزه برخاست، و تمامی قراردادها و “توافقنامه”های اسارت بار امپریالیستی را ملغی نمود تا دست امپریالیستها از کشور کوتاه گردد و تودههاي ستمدیده حاكم بر سرنوشت شان و سرنوشت كشور شان گردند. یا به عبارت ديگر باید انقلاب دموکراتیک نوین و انقلاب ارضي را در افغانستان به سر منزل مقصود رساند. فقط و فقط انقلاب دموکراتیک نوین و انقلاب ارضی مي تواند محور چاره سازي اساسي براي پاسخدهي مناسب به آفات طبيعي و اجتماعي باشد. در چنین حالتی است که میتوان بر فقر، بیکاری و قحطی خط بطلان کشید. در غير این صورت تودههاي زحمتکش حتی در بهترین حالت یعنی درسالهاي باراني فقط با لقمۀ بخور ونمير زندگي را سپری مینمایند و در سالهاي که خشكسالي دامنگیر شان گردد از گرسنگي بميرند ويا از خيرات وصدقات دشمنان شان يعني مرتجعين و امپرياليستها زیر نام کمکهای به اصطلاح بشر دوستان ارتزاق كنند و به زندگي فلاكت بار و گدایی ادامه دهند.